قطعات ادبی
شعر، داستان، فیلمنامه، نمایش، نقدادبی و ...
ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه
شنبه 13 آبان 1391برچسب:داستان کوتاه,ساعت, ,  توسط سید جواد قریشی

 

 

   ساعت 45 : 8 بود كه آسمان غريد . يك نفر پشت در ايستاده بود ، منتظر . يك نفر پا در ركاب اتوبوس گذاشت . يك نفر خسته از كار برمي­گشت . يك نفر آماده­ي كار شد . يك نفر يك بغل ميوه ، شيريني به خانه مي­برد . يك نفر روياي خريد يك سير گوشت در سر داشت .

    رعد و برق پهناي آسمان را به نور سترد . يك نفر آمد ، يك نفر رفت . مردي سيگاری آتيش زد . زني ، درجه­ي مايكروويو را چرخاند . دختر بچه اي هشت ساله ، به شيشه­ي بالا كشيده­ي بنزي زد ، شيشه­ي ماشين كه پائين آمد دود سيگار بود و ادكلن  . دخترك گفت : ـ گل دارم ، تو رو خدا يه شاخه بخرين .

    ساعت 45 : 8 بود كه مرد در قمار باخت . ده ميليون ، مفت .  ساعت 45 : 8 زنی تنش را فروخت ، مفت . ساعت 45 : 8  يكي خوابيد . از فرط خستگي ، يكي خوابيد در عين مستي . ساعت 45 : 8  زوجي ، خوشبختي را آغاز كردند . زني زائيد ، مردي مُرد .

    ساعت 45 : 8  آسمان غريد ، شايد هم نغريده بود كه زنداني گوش ولع به بلندگو سپرده بود ، شايد نام آزاديش طنين اندازد . بلندگو به صدا آمد ، نام ديگري بود كه به اعدام فرا خوانده شد . ساعت 45 : 8 بود كه زن به مردش خيانت كرد .

    باران گرفت ، ساعت 45 : 8 . چتري باز شد . گدايي خود را به كمين كشيد . دختركي براي معشوق طنازي كرد . ترمز كاميوني نگرفت و فرزنداني ، مادر را وداع گفتند . ساعت 45 : 8  مردي يك اتول آخرين مدل خريد . نان آور خانه اي از داربست افتاد . پايش لغزيد . دختري كه تن به آغوش پسركاني داده بود به عقد جواني در آمد ، باكره . جواني محتاج به قلب ، پشت در اتاق عمل منتظر مرگ يك مرگ مغزي بود . ساعت 45 : 8  كمر غرور مردي شكست در فرياد سكوتي مرگبار .

    ساعت 45 : 8  پليس ، جسد مردي را در تعفن فاضلاب يافت كه گويا يك  ماه پيش هستي را وداع گفته بود . ساعت 45 : 8 زني آبستن شد . بازيگري اسكار گرفت . كودكي ريد . پسري مادرش را ... . جواني از معشوق لب گرفت ، پنهاني .

     ساعت 45 : 8 بود كه زلزله هزاران خانواده را خاك بر سر كرد . دختري شامپاين نوشيد . پسري خودزني كرد . پارتي بر پا شد . ساعت 45 : 8 دختري آبستن حرام شد . مردي زائيد ، زير بار فقر . شعري سرود شاعري ،در عين درد .

    ساعت 45 : 8 ، باران باريد . باران نبود . سيل مي­باريد . گاري هست و نيست ميوه فروش را با خود برد . اتومبيل آخرين سيستم زني را به جدول كوبيد .  ساعت 45 : 8 بود سوت قطار دل هر غريبه اي را به درد آورد . دزدي كيفي قاپيد . مردي به نماز ايستاد . بزرگ مردي شهادت را لبيك گفت . ساعت 8:45 ...

_________________________________________________________________________________
     
 
 
درباره وبلاگ


من سال هاست مينويسم شعر، داستان، فيلمنامه، نمايش و ... قالب هاي متفاوت ادبي را تجربه ميكنم. مينويسم براي خودم... مينويسم براي تو ... مينويسم براي دلم ... مينويسم براي هر آن كه اهل دل است. دل نويس من تقديم تو {09361706052} اين شماره به وبلاگ تعلق دارد و براي تبادل نظر و ثبت نام در گروه يا كلاس‌هاي آموزشي در نظر گرفته شده است تا دوستان راحت تر بتوانند نظرات و مطالب خود را پيامك كنند و يا به گفتگو بنشينند.
sayyed511@yahoo.com
دسته بندی ها
آرشیو
مطالب قبلی
     نحوه استفاده صحیح از متادون
غلامرضا
برای آتنا
داستانک طنز "عروووووسی" با لهجه‌ی مشهدی
داستانک طنز "آقای مدیر"
داستانک تلخ
دوست مجازی من
شهیدان زنده اند الله اکبر
شاید برای شما اتفاق بیفتد
ايليا كودك شيطون و بازيگوشم
روياهاي من
ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه
دور دور عباسي
روز مادر
ادامه نمايشنامه
نمایش طنز و کمدی چرخ زندگی
فوژان و مرتضی
خاطرات کاه گلی بی بی جون
عشوه قلم
نویسنده
لینک ها
قالب وبلاگ
چریک
ساختمان هوشمند
بچه های باهوش
lovelorne
فارس گرافیک
دخترانه
بلكـــــــــلاو
عاشق، معشوق
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قطعات ادبی و آدرس foozhan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینکها
امکانات

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 65
بازدید کل : 11361
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 124
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 65
بازدید کل : 11361
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 124
تعداد آنلاین : 1



کد پیغام خوش آمدگویی